اتاق سفید

وب نوشت های فاطمه صابری

اتاق سفید

وب نوشت های فاطمه صابری

تغییر آدرس

با سلام. این وبلاگ به اینجا منتقل شد.

همه‌ی رفقا علیه آمریکا

هوگو رافائل چاوز فریاس، پنجاه و سومین رییس جمهور ونزوئلا مانند محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران از کمترین فرصت برای حضور در ایران استفاده می‌کند.

چاوز خیلی سریع جواب بازدید محمود احمدی نژاد از ونزوئلا را که حدود دو ماه قبل و بعد از حضور در نیویورک در کاراکاس به دیدار چاوز شتافته بود داد و با پایان اجلاس اپک در عربستان سعودی چند ساعتی در تهران حضور پیدا کرد و طرفین که کشورهای همدیگر را با عناوین دوست و برادر در رسانه‌ها معرفی می‌کنند یکدیگر را در آغوش گرفتند.

چاوز که به خاطر سیاست‌های سوسیالیستی و ضدیت رادیکال گونه با جهانی سازی نئولیبرالی و سیاست خارجی آمریکا از زمان به قدرت رسیدنش یعنی 1998 در جهان مشهور است علاقه‌ی خاصی به ایران دارد. از 9 سال گذشته به این طرف پنج بار در ایران حضور یافته، 10 بار با مقامات جمهوری اسلامی ایران دیدار کرده که فقط چهار دیدار وی از ایران طی دو سال گذشته یعنی بعد از ریاست جمهوری احمدی نژاد بوده است.

چاوز در آخرین دیدار خود از ایران که دوشنبه گذشته صورت گرفت از سقوط امپراطوری دلار گفت مانند محمود احمدی نژاد که قبل از وی دلار را کاغذی بی‌ارزش دانسته بود.

محمود احمدی نژاد بعد از ورودش به کاخ ریاست جمهوری رویه‌ی جدید در عرصه‌ی دیپلماتیک ایران پیش گرفت و آن هم گسترش ارتباطات جمهوری اسلامی ایران با کشورهای آمریکای لاتین بود.

وی در این راستا چند دوست خوب هم پیدا کرد از جمله روسای جمهور ونزوئلا و بولیوی و کوبا که با ادبیاتی مشابه احمدی نژاد جهان را مخاطب قرار داده و از سیاست‌های امپریالیستی آمریکا انتقاد می‌کنند.

این متحدان از کشورهای جهان مخصوصا غیر متعهدها می‌خواهند که با یکدیگر راه نفوذ آمریکا را بسته و اجازه‌ی جولان را از کشورهای سلطه گر بگیرند.

به همین دلیل این سه رییس جمهور مخصوصا احمدی نژاد و چاوز از هر فرصتی برای انتقاد به آمریکا استفاده کرده و به جورج بوش می‌تازند.

چاوز از معدود روسای جمهور در دنیاست که برای بیان دغدغه‌ها و آن‌چه صحیح می‌پندارد استفاده از هر کلمه‌ای را مجاز می‌داند و برایش تفاوت چندانی ندارد که مدعوین مراسمی که وی تریبو‌ن‌اش را در اختیار دارد چه کسانی هستند. وی سال گذشته در سازمان ملل جورج بوش، رییس جمهور آمریکا را دیوانه خطاب کرد و هفته‌ی قبل هم در جلسه‌ی مشترک کشورهای اسپانیایی زبان خوزه ماریا ازنار، نخست وزیر اسبق اسپانیا را فاشیست خواند و در تشریح گفته‌های خود گفت: فاشیست‌ها انسان نیستند یک مار بیشتر از یک فاشیست به انسان نزدیک است.

جرم ازنار هم از دیدگاه آقای چاوز اعلام شد: چرا خوزه ماریا، در حمله به عراق جورج بوش را همراهی کرده است.

خوزه لوییس زاپاترو، نخست وزیر سوسیالیست اسپانیا از چاوز خواست که رفتار دیپلماتیک‌تری داشته باشد چون ازنار نماینده مشروع مردم اسپانیا بوده اما چاوز وقعی به حرف‌های زاپاترو نگذاشت و صحبت‌های خود را پی گرفت. در ادامه با اعتراض خوان کارلوس، پادشاه این کشور که در این جلسه حاضر بود رو به رو شد که خطاب به چاوز گفت: نمی‌خواهی خفه شوی؟ همین جملات یکی دو روزی درصدر خبرگزاری‌های دنیا قرار گرفت و بازتاب‌های آن هم ابدا برای چاوز اهمیتی نداشته است چون به فاصله‌ی چند روز بعد وی در جلسه‌ای دیگر جورج بوش را دیوانه خواند و این که جای وی  در تیمارستان است.

چاوز و احمدی نژاد ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. هر چند که در پیشوند نام ایران، اسلامی به چشم می‌خورد اما رهبر کشور ونزوئلا یک مارکسیست است مانند فیدل کاسترو کوبایی، اورتگای نیکاراگوئه. اما اینان فارغ از علایق دینی هنگام رو در رویی با یکدیگر از لزوم ایستادگی در مقابل امپریالیزم می‌گویند و این که باید بر نقاط اشتراک همدیگر تکیه شود.

در حال حاضر روسای جمهور کشورهای متحد و در واقع ضد آمریکایی اصطلاحا هوای همدیگر را در عرصه‌ی بین‌المللی دارند.

چاوز هنگام حضورش در تهران به این نکته اشاره داشت که غربی‌ها تصور می‌کنند برای دریافت بمب اتم به تهران می‌روم و الان در جیبم بمب است! در حالی که این همه هجمه به ایران در مورد انرژی هسته‌ای قابل توجیه نیست و حق ایران است که از این انرژی استفاده کند.

این جملات با اندکی پس و پیش از سوی دیگر دوستان آقای احمدی نژاد در آمریکای لاتین بیان شده بود در حال حاضر این پرسش مطرح است این کشورها درعرصه‌ی بین‌المللی آیا قدرت مانور دارند و ایران تا چه حد می‌تواند بر روی این کشورها حساب باز کند. هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا البته بر این باور است که اتحاد ضد آمریکایی حتما کارآمد است و می‌توان از نفت به عنوان ابزاری علیه کشورهای غربی استفاده کرد.

اصلاح طلبان از کدام خاتمی می‌گویند

«فشارها بر آقای خاتمی به طور روز افزونی ادامه دارد.» این جمله را سید مصطفی تاج زاده، عضو شورای مرکزی دو حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب بیان می‌کند. این‌بار اما حکایت،«فشار» چیز دیگری است.

رییس جمهور سابق ایران از سوی اصلاح طلبان تحت فشار قرار دارد تا حضور فعال‌تری در عرصه‌ی انتخابات مجلس هشتم داشته باشد و تعدادی از اصلاح طلبان هم از وی می‌خواهند تا کاندیداتوری  خود را در این انتخابات اعلام کند.

آنان درصددند تا از سید محمد خاتمی در این عرصه به عنوان یک برگ برنده استفاده کنند.

شخصیتی که حضورش در انتخابات یقینا با موفقیت قرین خواهد بود.

شاید خاتمی تنها فردی باشد که بتوان با صراحت در مورد موفقیتش سخن گفت.

رجوع اصلاح طلبان به رییس جمهور سابق زودتر از آن‌چه که تصور می‌شد به وقوع پیوست.

در حالی بسیاری از چهره‌های اصلاح طلب از خاتمی درخواست دارند که در انتخابات نقش محوری داشته با شد که روزگاری نه چندان دور از وی بریده بودند.

چون به زعم آنان خاتمی در دوران اصلاحات عملکرد منفعلانه‌ای در قبال مخالفان اصلاحات داشت.

در حالی که سید محمد خاتمی در آن روزها به دفعات اعلام کرد همانطور که حرکات رادیکالی مخالفان اصلاحات به اصلاحات ضربه می‌زند، جریان‌های افراطی اصلاح طلب هم باعث کند شدن حرکت اصلاحات و حتا توقف آن خواهد شد.

البته بسیاری از اصلاح‌طلبان اعتقاد داشته و دارند که سید محمد خاتمی در دوران هشت ساله‌ی اصلاحات فرصت سوزی‌های زیادی داشت.

این تحلیل‌ها این روزها به گونه‌ای دیگر نیز بار دیگر بیان می‌شود. وقتی محمود احمدی نژاد، رییس جمهور فعلی ایران بی‌پروا منویات قلبی خود بر زبان می‌راند و آن‌گونه‌ای که می‌خواهد عمل می‌کند، مدیران غیر همفکر را بدون آن‌که کوچکترین نیازی به پاسخگویی داشته باشد برکنار می‌کند و حتی از کنار گذاشتن مقامات ارشدی مثل لاریجانی در شرایط ویژه‌ی کنونی هم ابایی ندارد و... وقتی چنین مقایسه‌ای بین احمدی نژاد و خاتمی صورت می‌گیرد این نتیجه در مقابل دیدگان ثبت می‌شود که رییس جمهور اصولگرا از رییس جمهور اصلاح طلب برای رسیدن به خواسته‌های خود جدی‌تر و مصرتر است.

یعنی برای خاتمی موقعیت‌های مختلفی به وجود آمد که وی بی‌توجه از کنار آنها رد شد و در توجیه این بی‌تفاوتی هم گفت باید به حدود وظایف رییس جمهور در قانون اساسی دقت شود. روسای جمهور ایران تا همین جای کار قدرت مانور و تصمیم‌گیری دارند.

در حالی که محمود احمدی نژاد، دو سال و نیم بعد از دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش نماهای دیگری از حوزه‌ی اختیارات رییس قوه‌ی مجریه در ایران را نشان داده است.

حال اصلاح طلبان با چنین پیش‌ زمینه‌ای از خاتمی دعوت می‌کنند که در انتخابات مجلس هشتم شرکت کند.

البته آنان خاتمی را نه یک نماینده‌ی مجلس که با عنوان رییس مجلس هشتم می‌خواهند.

تا بتوانند از حضور وی در این سمت بهره‌برداری‌های لازم را داشته باشند. بهره‌برداری که در مجلس ششم هم به نوعی دیگر وجود داشت. وقتی حجت‌الاسلام مهدی کروبی، دبیر کل فعلی حزب اعتماد ملی در راس آن حضور داشت.

آیا خاتمی حاضر خواهد بود این بار در نقش سر جنبش اصلاحات؟ حاضر شود. اصلاحاتی که به زعم تعدادی از تحلیلگران نباید نام جنبش را بر آن گذاشت.

طبیعتا وقتی وجود جنبش منتفی می‌شود. تئوری سعید حجاریان در مورد بر عهده گرفتن نقش پر رنگ خاتمی در جنبش(خاتمی باید سر اصلاحات باشد) هم متنفی می‌شود.

به نظر می‌رسد اصلاح طلبان امروز را باید اندکی متفاوت تر از دیروز دانست. حتی شاید لازم باشد که از خاتمی هم تصویری تازه ساخت و قضاوت متفاوتی انجام داد.

اصلاح طلبان امروز می‌گویند حضور خاتمی در عرصه‌ی انتخابات را به واسطه‌ی شرایط کشور و یکی از راه‌های مقابله با تهدیدات بین‌المللی می‌خواهند. درست مانند انتخابات دوم خرداد 76 که پیروزی خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری باعث ناکام ماندن سیاست‌های ستیزه جویانه آمریکا شد.

آیا مدافعان کنونی حضور خاتمی فراموش کرده‌اند که هنگام تحلیل دوران اصلاحات، خاتمی را یکی از مسببان ناکامی اصلاحات بنیادین معرفی می‌کنند؟ خدا کند که زمانه و شرایط حاکم بر ایران هم اصلاح طلبان را تغییر داده باشد و هم سید محمد خاتمی را. البته اگر خاتمی حاضر باشد که در عرصه‌ی انتخابات مجلس هشتم به عنوان کاندیدا حضور پیدا کند.

امری که تا امروز از سوی خاتمی تایید نشده و وی معتقد است که آمادگی حضور مجدد در عرصه‌ی سیاسی ایران را ندارد و ترجیح می‌دهد که با حضور فعالانه در عرصه‌ی انتخابات چهره‌های مثمر ثمر اصلاح طلبی را برای حضور در مجلس هشتم معرفی می‌کند.

من گم شده ام

من گم شده ام، دقیقا در میدان مرکزی  یک ابرشهر.

با وجود آنکه فلش های خیابانهایی که می شناسم را می بینم اما قادر نیستم به سمتشان حرکت کنم .

من گم شده ام، دقیقا در زیر ساعت میدان مرکزی یک ابر شهر .

من هزار بار تاکنون آن میدان را «دور زده ام» اما هنوز مسیرم را نیافته ام .نه قادرم به سمت شمال این میدان  حرکت کنم نه جنوب.با وجود آنکه شرق و غرب را از هم تشخیص می دهم و حتا می دانم که انتهای خیابانهایشان به کجا ختم می شود.

اما چه فایده ؟

من می دانم کجا گم شده ام و این یقینا درد بزرگیست، هیچ نمی خواهد کسی مرا از خواب دگماتیسم بیدار کند چون خودم را با چشمان باز گم کرده ام !

خیلی ها مثل من در این میدان گم شده بودند اما پس از مدتی در ابتدای یکی از خیابانهای این میدان «سوار» شدند و رفتند.

در همین میدان محافظه کارانی را دیدم که انقلابی شدند،  لیبرالهایی که سوسیالیست  شدند و جنگ طلبانی که صلح طلب شدند و ملحدانی که خدا پرست ! و بسیار دیدم ظاهرا خدا پرستان را و دموکراسی پسندان دیکتاتورمآب را.

آنان افسون چه چیز یا چه کسی شدند؟ می دانم من هم مثل بقیه جهان را آنگونه ای تفسیر می کنم که با چشمان خود می بینم . یعنی نباید به چشمان خود هنگام تصمیم گیری  اعتماد کرد؟ راه دیگر هم این است که دروغ هایی را باور کنم که دیر زمانیست حقیقت خوانده می شود.

من علاوه بر اینکه گم شده ام بیمار هم هستم ؟

اعتراف چه چیزی را تغییر می دهد؟

عجز در فهم معادلات زندگی، روابط انسانی و غیر انسانی، دوستی، دشمنی به تمدید حضور در آن میدان معروف می انجامد؟

کاش این سر گشتگی با نابودی شخص پایان گیرد...کاش تنهایی، غربت، ریا کاری و ترس فرد را به ابتدای یکی از خیابان ها هل ندهد چون با این ترتیب، کو تاه زمانی بعد به خانه ی  اول بر می گردد.

من در برابر تو کیستم ؟

و آنگاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم

 

و مرا صدفی که مرواریدم توئی

 

و خود را اندامی که روحت منم

 

و مرا سینه ای که دلم توئی

 

و خود را معبدی که راهبش منم

 

و مرا قلبی که عشقش توئی

 

و خود را شبی که مهتابش منم

 

و مرا قندی که شیرینی اش توئی

 

و خود را طفلی که پدرش منم

 

و مرا شمعی که پروانه اش توئی

 

و خود را انتظاری که موعودش منم

 

و مرا التهابی که آغوشش توئی

 

و خود را هراسی که پناهش منم

 

و مرا تنهائی که انیسش توئی

 

و ناگهان سرت را تکان می دهی

 

و می گویی : نه ، هیچ کدام ! هیچ کدام ، این ها نیست ، چیز دیگری است ،

 

 یک حادثه دیگری و خلقت دیگری و داستان دیگری است

 

و خدا آن را تازه آفریده است

 

هرگز ، دو روح ، در دو اندام این چنین با هم آشنا نبوده اند ،

 

این چنین مجذوب هم و خویشاوند نزدیک هم و نزدیک هم نبوده اند ...

 

نه ، هیچ کلمه ای میان ما جایی نمی یابد ...

 

سکوت این جاذبه مرموزی را که مرا به اینکه نمی دانم او را چه بنامم چنین جذب کرده است

 

 بهتر می فهمد و بهتر نشان می دهد .

 

                                           

 

دکترعلی شریعتی – گفتگوهای تنهایی صفحه 655

بازداشت ، احضار ،بازداشت ...


 

کم کم تعداد روزنامه نگاران زندانی هم مانند مطبوعات توقیف شده از حساب خارج می شود .

امروز سومین روز بازداشت فرشاد قربانپور خبرنگار روزنامه توقیف شده هم میهن و هفته نامه شهروند امروز است.طبق معمول دلیل این بازداشت هنوز اعلام نشده و خانواده و دوستانش با نگرانی انتظار روزهای آینده را می کشند تا شاید شاید آقایان دلشان به رحم آید و از دلیل حبس این روزنامه نگار خبری بدهند. 

به جز دستگیری خبرنگاران ، دانشجویان و فعالان سیاسی یکی از تشکلهای دارای مجوز یعنی سازمان ادوار تحکیم وحدت هم این روزها به شدت تحت فشار است.علاوه بر  بازداشت چند تن از اعضای شورای مرکزی این سازمان برای اعضای این سازمان در شهرستانها هم احضاریه هایی مبنی بر حضور در محاکم قضایی ارسال شده که یکی از این احضاریه ها هم به آدرس کوهزاد اسماعیلی سخنگوی سازمان ادوار تحکیم گیلان فرستاده شده.

خدا عاقبت تو را به خیر کنه کوهزاد!

چرا هم میهنان متعجب شوند

 

دوستی می پرسد هم میهن چرا تو قیف شد به خاطر خبر سهمیه بندی برق؟!

می گویم تو دیگر چرا؟ما که در طول 10سال گذشته توقیف بیش از یکصد نشریه را به چشم دیده ایم دیگر نباید دنبال دلیل توقیف بگردیم.

البته نه آنکه دلیلی وجود نداشته باشد،دلیل زیاد است واتفاقا قانونی هم.حال چه اهمیتی دارد بسیاری از افرادی که از قانون سر در می آورند، مخاطب عادی و شهروندان عادی تر به این مواد انتقاد ماهوی داشته باشند و استناد به آن برایشان موجه به نظر نیاید .بالاخره همه چیز را که نباید رسمی اعلام کرد...

یعنی هنوز نباید به درک این اصل رسیده باشیم که «مردم»در بسیاری اوقات متوجه ی زیان های وارده به خود نیستند پس باید از طرف آن ها اقدام کرد این «مردم» این «مدعی العموم »این «افکار عمومی » چه دیوار بلندی دارند که می توان سالهای سال پشت آن پنهان شد و با یک جمع اندک که به زحمت تعداشان به چند میلیون نفر می رسد !با چشم باز «قایم باشک» بازی کرد و همواره برنده بود ....

 

 ر