اتاق سفید

وب نوشت های فاطمه صابری

اتاق سفید

وب نوشت های فاطمه صابری

من گم شده ام

من گم شده ام، دقیقا در میدان مرکزی  یک ابرشهر.

با وجود آنکه فلش های خیابانهایی که می شناسم را می بینم اما قادر نیستم به سمتشان حرکت کنم .

من گم شده ام، دقیقا در زیر ساعت میدان مرکزی یک ابر شهر .

من هزار بار تاکنون آن میدان را «دور زده ام» اما هنوز مسیرم را نیافته ام .نه قادرم به سمت شمال این میدان  حرکت کنم نه جنوب.با وجود آنکه شرق و غرب را از هم تشخیص می دهم و حتا می دانم که انتهای خیابانهایشان به کجا ختم می شود.

اما چه فایده ؟

من می دانم کجا گم شده ام و این یقینا درد بزرگیست، هیچ نمی خواهد کسی مرا از خواب دگماتیسم بیدار کند چون خودم را با چشمان باز گم کرده ام !

خیلی ها مثل من در این میدان گم شده بودند اما پس از مدتی در ابتدای یکی از خیابانهای این میدان «سوار» شدند و رفتند.

در همین میدان محافظه کارانی را دیدم که انقلابی شدند،  لیبرالهایی که سوسیالیست  شدند و جنگ طلبانی که صلح طلب شدند و ملحدانی که خدا پرست ! و بسیار دیدم ظاهرا خدا پرستان را و دموکراسی پسندان دیکتاتورمآب را.

آنان افسون چه چیز یا چه کسی شدند؟ می دانم من هم مثل بقیه جهان را آنگونه ای تفسیر می کنم که با چشمان خود می بینم . یعنی نباید به چشمان خود هنگام تصمیم گیری  اعتماد کرد؟ راه دیگر هم این است که دروغ هایی را باور کنم که دیر زمانیست حقیقت خوانده می شود.

من علاوه بر اینکه گم شده ام بیمار هم هستم ؟

اعتراف چه چیزی را تغییر می دهد؟

عجز در فهم معادلات زندگی، روابط انسانی و غیر انسانی، دوستی، دشمنی به تمدید حضور در آن میدان معروف می انجامد؟

کاش این سر گشتگی با نابودی شخص پایان گیرد...کاش تنهایی، غربت، ریا کاری و ترس فرد را به ابتدای یکی از خیابان ها هل ندهد چون با این ترتیب، کو تاه زمانی بعد به خانه ی  اول بر می گردد.

نظرات 14 + ارسال نظر
آقای کلمه جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ق.ظ http://sedaaa.blogfa.ir

آه ازاین ابر شهر

سجاد یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 ب.ظ

همه ی ما گم شده ایم.اما با استفاده از روشهای مقطعی گاهی آن را فراموش می کنیم.

کوهزاد سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ب.ظ http://koohzad.blogfa.com

ان شاالله پیدا می شی...

یه دوست قدیمی چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:15 ب.ظ

زندگی همینه، یه وقتایی نمی شه با زندگی کنار اومد، واسه تو آرزو می کنم که خوب بشی و از این گیجی و بی اختیاری بیای بیرون و مثل قدیما بخندی.

کوهزاد سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:58 ق.ظ http://koohzad.blogfa.com

انقدر گفتی گم شده که آخر گم شد!

ایمان پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ق.ظ http://animalfarm.blogfa.com/

هر بیشتر به جلو می رویم فریاد اصالت فرد و آزادی او رسا تر می شود اما در حقیقت این توده های بی شکل انسانی است که جایگزین فرد و اصالت او می شود و این چنین همه باهم گم می شویم و هیچ وقت هم پیدا نمی شویم! شاید خواندن دوباره و چندباره ۱۹۸۴ برای هر کدام ما لازم باشد!

الفبا یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.alefba-poetry.blogfa.com

نگاهی به اروتیسم در مجموعه شعر هفت‌ها سروده‌ی مجتبا پورمحسن

ناما جعفری شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:46 ق.ظ http://www.koko61.blogfa.com

شایدبرای رفتن ازچندجهت کافی باشد/بادباشی/کابوسی سردرگم ازجنوب/که داردبه سمت موهای تومی وزد/بادکه باد نیست/یعنی ازروزبه نمک های دست های تو/ یعنی ازشب به پاشیدن روی زخم های من/لیموها/لاک پشت/وکلمات بی ربطی...می بینی فاطمه عزیز..کلمات چقدربی ربط هستند

فرشته سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:00 ب.ظ http://fereshtehrezaee.blogfa.com

مطلبت معرکه بود عزیزم...

مهدی بازرگانی شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:22 ب.ظ

میخوام به یه چیزی اشاره کنم که برام خیلی جالب و تازه بود آنهم فلسفی نوشتن یک موجود مونثه . از رک گفتنم ناراحت نشو . واقعا تا بحال با چنین حرفایی روبرو نشده بودم
اما به هرحال جالبه و امید بخش اگه از جنس فکر باشه نه یه درد دله دخترانه عاشقانه
من حرفای زیادی دارم که شاید مخاطب حرفای شما باشه
همین روزا یه وبلاگ برا خودم می زنم و حرفامو اونجا مینویسم
به این چیزی که تو مطلبت بهش اشاره کردی میگن انبوه تنها فضای اجتماعی ابر شهر ها ژره از این تنها ها
امیدوارم بیشتر و بیشتر به خود خودت فکر کنی و به قول آون فیلمساز گاهی هم به آسمان نگاه کنی
مطالعاتتو یه مقداری از سیاست به سمت انسانشناسی
ببر . بهش نیاز داری
بقول سنایی حکیم
کاریز میان جان تو میباید
کز عاریه ها دری تو را نگشاید
یک کوزه آب در میان خانه
به از جویی که از برون می آید
در پناه خدا

محمد صالح رزم حسینی شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:55 ق.ظ http://www.abukoorosh.blogfa.com/

رشوه...
http://www.abukoorosh.blogfa.com/

زهرا چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ب.ظ http://khordad63.blogfa.com

از اون میدون یکمی بیای اینورتر یه ماشین بشینی دم خونه ی من پیادت می کنه. اونوقت من پیدات می کنم. بیدارت می کنم...

کامیار چایچی شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:12 ق.ظ http://www.kami-chaychi.blogfa.com

سلام
خوبی فاطمه خانم؟
امروز تو وبلاگ بچه ها چند تا مطلب خوب خوندم. مطلب کوهزاد، پویا ،فرشته خوب بود و این مطلب تو
ولی نمی شه تا نابودی آدمی سرگشته باشه!
چرا تنهایی، غربت، ریا کاری و ترس رو مولفه های حرکت به حساب آوردی؟
انتخاب چی می شه؟ و عشق؟
"آدمی می میرد اما تا نمرده است نمی تواند کاری نکند. اگر دستانش را ببندید که کاری نکند نگاه می کند و اگر چشمانش بسته شود تازه مثل بورخس ذهنش به کار می افتد البته اگر ذهن خلاقی مثل او داشته باشد و این شرح حال آدمیست که همواره دردی دارد ورنه دیده یا شنیده ام کسانی را که با این مقوله درد کاری نیست و بی دردی را درد نمی دانند. من جز نوشتن کاری نم دانم و هر کار کنم دردم از آن التیام نمی گیرد و این تنها شرح حال من نیست وچه بسیار می شناسم که چنینند..." مسعود بهنود کتاب یاداشتهای پس از 11 سپتامبر

....؟ شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ق.ظ http://monafayezi.blogfa.com

درود بر شما:

مطالب جالبی رابه نمایش گذاشتید
از اینکه به ایرانی بودن خود پی ببریم وآن را به بقیه .....
به انسان ها و.....ثابت کنیم
افتخاری است که........
شما به نمایش گذاشتید

سپاسگذارم





(ا . بامداد )
خو کرده اید و دیگر

راهی به جز اینتان نیست

که از بد و خوب

همچنان

هر چیز را آینه ئی کنید

تا با ملاک زیبایی صورت و معناتان

گرد بر گرد خویش

هر آنچه را که نه از شماست

به حساب زشتی ها

خطی به جمعیت خاطر بتوانید نهاد و به اطمینان

چرا که خو کرده اید و دیگر

به جز اینتان راهی نیست

که وجود خویشتن را نقطهء آغاز راه ها و زمان ها بشمارید .

کرده ها را

با کرده های خویش بسنجید و گفته ها را

با گفته های خویش .....



لاجرم به خود می پردازید

آنگاه که من به خود پردازم

وحماسه ئی از شجاعت خویش آغاز می کنید

آنگاه که من

دست اندر کار شوم حتی

که «نقطهء پایان» را

بر این تکرار ابلهانهء بامداد و شام بگذارم

و دیگر

رأی تقدیر را

به انتظار نمانم .

دردیست

با این همه دردیست

دردیست

تصور نقاب اندوهی که به رخساره می گذارید

هنگامی که به بدرقهء لاشهء ناتوانی می آئید

که روزهایش را همه

با زباله و ژنده ُ جلپاره

به زباله دانی بوناک زیست

چونان الماسدانه هائی

که به غارت برده باشند .
منتظر شما هستیم
متشکرم
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد