هوگو رافائل چاوز فریاس، پنجاه و سومین رییس جمهور ونزوئلا مانند محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران از کمترین فرصت برای حضور در ایران استفاده میکند.
چاوز خیلی سریع جواب بازدید محمود احمدی نژاد از ونزوئلا را که حدود دو ماه قبل و بعد از حضور در نیویورک در کاراکاس به دیدار چاوز شتافته بود داد و با پایان اجلاس اپک در عربستان سعودی چند ساعتی در تهران حضور پیدا کرد و طرفین که کشورهای همدیگر را با عناوین دوست و برادر در رسانهها معرفی میکنند یکدیگر را در آغوش گرفتند.
چاوز که به خاطر سیاستهای سوسیالیستی و ضدیت رادیکال گونه با جهانی سازی نئولیبرالی و سیاست خارجی آمریکا از زمان به قدرت رسیدنش یعنی 1998 در جهان مشهور است علاقهی خاصی به ایران دارد. از 9 سال گذشته به این طرف پنج بار در ایران حضور یافته، 10 بار با مقامات جمهوری اسلامی ایران دیدار کرده که فقط چهار دیدار وی از ایران طی دو سال گذشته یعنی بعد از ریاست جمهوری احمدی نژاد بوده است.
چاوز در آخرین دیدار خود از ایران که دوشنبه گذشته صورت گرفت از سقوط امپراطوری دلار گفت مانند محمود احمدی نژاد که قبل از وی دلار را کاغذی بیارزش دانسته بود.
محمود احمدی نژاد بعد از ورودش به کاخ ریاست جمهوری رویهی جدید در عرصهی دیپلماتیک ایران پیش گرفت و آن هم گسترش ارتباطات جمهوری اسلامی ایران با کشورهای آمریکای لاتین بود.
وی در این راستا چند دوست خوب هم پیدا کرد از جمله روسای جمهور ونزوئلا و بولیوی و کوبا که با ادبیاتی مشابه احمدی نژاد جهان را مخاطب قرار داده و از سیاستهای امپریالیستی آمریکا انتقاد میکنند.
این متحدان از کشورهای جهان مخصوصا غیر متعهدها میخواهند که با یکدیگر راه نفوذ آمریکا را بسته و اجازهی جولان را از کشورهای سلطه گر بگیرند.
به همین دلیل این سه رییس جمهور مخصوصا احمدی نژاد و چاوز از هر فرصتی برای انتقاد به آمریکا استفاده کرده و به جورج بوش میتازند.
چاوز از معدود روسای جمهور در دنیاست که برای بیان دغدغهها و آنچه صحیح میپندارد استفاده از هر کلمهای را مجاز میداند و برایش تفاوت چندانی ندارد که مدعوین مراسمی که وی تریبوناش را در اختیار دارد چه کسانی هستند. وی سال گذشته در سازمان ملل جورج بوش، رییس جمهور آمریکا را دیوانه خطاب کرد و هفتهی قبل هم در جلسهی مشترک کشورهای اسپانیایی زبان خوزه ماریا ازنار، نخست وزیر اسبق اسپانیا را فاشیست خواند و در تشریح گفتههای خود گفت: فاشیستها انسان نیستند یک مار بیشتر از یک فاشیست به انسان نزدیک است.
جرم ازنار هم از دیدگاه آقای چاوز اعلام شد: چرا خوزه ماریا، در حمله به عراق جورج بوش را همراهی کرده است.
خوزه لوییس زاپاترو، نخست وزیر سوسیالیست اسپانیا از چاوز خواست که رفتار دیپلماتیکتری داشته باشد چون ازنار نماینده مشروع مردم اسپانیا بوده اما چاوز وقعی به حرفهای زاپاترو نگذاشت و صحبتهای خود را پی گرفت. در ادامه با اعتراض خوان کارلوس، پادشاه این کشور که در این جلسه حاضر بود رو به رو شد که خطاب به چاوز گفت: نمیخواهی خفه شوی؟ همین جملات یکی دو روزی درصدر خبرگزاریهای دنیا قرار گرفت و بازتابهای آن هم ابدا برای چاوز اهمیتی نداشته است چون به فاصلهی چند روز بعد وی در جلسهای دیگر جورج بوش را دیوانه خواند و این که جای وی در تیمارستان است.
چاوز و احمدی نژاد ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. هر چند که در پیشوند نام ایران، اسلامی به چشم میخورد اما رهبر کشور ونزوئلا یک مارکسیست است مانند فیدل کاسترو کوبایی، اورتگای نیکاراگوئه. اما اینان فارغ از علایق دینی هنگام رو در رویی با یکدیگر از لزوم ایستادگی در مقابل امپریالیزم میگویند و این که باید بر نقاط اشتراک همدیگر تکیه شود.
در حال حاضر روسای جمهور کشورهای متحد و در واقع ضد آمریکایی اصطلاحا هوای همدیگر را در عرصهی بینالمللی دارند.
چاوز هنگام حضورش در تهران به این نکته اشاره داشت که غربیها تصور میکنند برای دریافت بمب اتم به تهران میروم و الان در جیبم بمب است! در حالی که این همه هجمه به ایران در مورد انرژی هستهای قابل توجیه نیست و حق ایران است که از این انرژی استفاده کند.
این جملات با اندکی پس و پیش از سوی دیگر دوستان آقای احمدی نژاد در آمریکای لاتین بیان شده بود در حال حاضر این پرسش مطرح است این کشورها درعرصهی بینالمللی آیا قدرت مانور دارند و ایران تا چه حد میتواند بر روی این کشورها حساب باز کند. هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا البته بر این باور است که اتحاد ضد آمریکایی حتما کارآمد است و میتوان از نفت به عنوان ابزاری علیه کشورهای غربی استفاده کرد.
«فشارها بر آقای خاتمی به طور روز افزونی ادامه دارد.» این جمله را سید مصطفی تاج زاده، عضو شورای مرکزی دو حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب بیان میکند. اینبار اما حکایت،«فشار» چیز دیگری است.
رییس جمهور سابق ایران از سوی اصلاح طلبان تحت فشار قرار دارد تا حضور فعالتری در عرصهی انتخابات مجلس هشتم داشته باشد و تعدادی از اصلاح طلبان هم از وی میخواهند تا کاندیداتوری خود را در این انتخابات اعلام کند.
آنان درصددند تا از سید محمد خاتمی در این عرصه به عنوان یک برگ برنده استفاده کنند.
شخصیتی که حضورش در انتخابات یقینا با موفقیت قرین خواهد بود.
شاید خاتمی تنها فردی باشد که بتوان با صراحت در مورد موفقیتش سخن گفت.
رجوع اصلاح طلبان به رییس جمهور سابق زودتر از آنچه که تصور میشد به وقوع پیوست.
در حالی بسیاری از چهرههای اصلاح طلب از خاتمی درخواست دارند که در انتخابات نقش محوری داشته با شد که روزگاری نه چندان دور از وی بریده بودند.
چون به زعم آنان خاتمی در دوران اصلاحات عملکرد منفعلانهای در قبال مخالفان اصلاحات داشت.
در حالی که سید محمد خاتمی در آن روزها به دفعات اعلام کرد همانطور که حرکات رادیکالی مخالفان اصلاحات به اصلاحات ضربه میزند، جریانهای افراطی اصلاح طلب هم باعث کند شدن حرکت اصلاحات و حتا توقف آن خواهد شد.
البته بسیاری از اصلاحطلبان اعتقاد داشته و دارند که سید محمد خاتمی در دوران هشت سالهی اصلاحات فرصت سوزیهای زیادی داشت.
این تحلیلها این روزها به گونهای دیگر نیز بار دیگر بیان میشود. وقتی محمود احمدی نژاد، رییس جمهور فعلی ایران بیپروا منویات قلبی خود بر زبان میراند و آنگونهای که میخواهد عمل میکند، مدیران غیر همفکر را بدون آنکه کوچکترین نیازی به پاسخگویی داشته باشد برکنار میکند و حتی از کنار گذاشتن مقامات ارشدی مثل لاریجانی در شرایط ویژهی کنونی هم ابایی ندارد و... وقتی چنین مقایسهای بین احمدی نژاد و خاتمی صورت میگیرد این نتیجه در مقابل دیدگان ثبت میشود که رییس جمهور اصولگرا از رییس جمهور اصلاح طلب برای رسیدن به خواستههای خود جدیتر و مصرتر است.
یعنی برای خاتمی موقعیتهای مختلفی به وجود آمد که وی بیتوجه از کنار آنها رد شد و در توجیه این بیتفاوتی هم گفت باید به حدود وظایف رییس جمهور در قانون اساسی دقت شود. روسای جمهور ایران تا همین جای کار قدرت مانور و تصمیمگیری دارند.
در حالی که محمود احمدی نژاد، دو سال و نیم بعد از دورهی ریاست جمهوریاش نماهای دیگری از حوزهی اختیارات رییس قوهی مجریه در ایران را نشان داده است.
حال اصلاح طلبان با چنین پیش زمینهای از خاتمی دعوت میکنند که در انتخابات مجلس هشتم شرکت کند.
البته آنان خاتمی را نه یک نمایندهی مجلس که با عنوان رییس مجلس هشتم میخواهند.
تا بتوانند از حضور وی در این سمت بهرهبرداریهای لازم را داشته باشند. بهرهبرداری که در مجلس ششم هم به نوعی دیگر وجود داشت. وقتی حجتالاسلام مهدی کروبی، دبیر کل فعلی حزب اعتماد ملی در راس آن حضور داشت.
آیا خاتمی حاضر خواهد بود این بار در نقش سر جنبش اصلاحات؟ حاضر شود. اصلاحاتی که به زعم تعدادی از تحلیلگران نباید نام جنبش را بر آن گذاشت.
طبیعتا وقتی وجود جنبش منتفی میشود. تئوری سعید حجاریان در مورد بر عهده گرفتن نقش پر رنگ خاتمی در جنبش(خاتمی باید سر اصلاحات باشد) هم متنفی میشود.
به نظر میرسد اصلاح طلبان امروز را باید اندکی متفاوت تر از دیروز دانست. حتی شاید لازم باشد که از خاتمی هم تصویری تازه ساخت و قضاوت متفاوتی انجام داد.
اصلاح طلبان امروز میگویند حضور خاتمی در عرصهی انتخابات را به واسطهی شرایط کشور و یکی از راههای مقابله با تهدیدات بینالمللی میخواهند. درست مانند انتخابات دوم خرداد 76 که پیروزی خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری باعث ناکام ماندن سیاستهای ستیزه جویانه آمریکا شد.
آیا مدافعان کنونی حضور خاتمی فراموش کردهاند که هنگام تحلیل دوران اصلاحات، خاتمی را یکی از مسببان ناکامی اصلاحات بنیادین معرفی میکنند؟ خدا کند که زمانه و شرایط حاکم بر ایران هم اصلاح طلبان را تغییر داده باشد و هم سید محمد خاتمی را. البته اگر خاتمی حاضر باشد که در عرصهی انتخابات مجلس هشتم به عنوان کاندیدا حضور پیدا کند.
امری که تا امروز از سوی خاتمی تایید نشده و وی معتقد است که آمادگی حضور مجدد در عرصهی سیاسی ایران را ندارد و ترجیح میدهد که با حضور فعالانه در عرصهی انتخابات چهرههای مثمر ثمر اصلاح طلبی را برای حضور در مجلس هشتم معرفی میکند.
و مرا صدفی که مرواریدم توئی
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه ای که دلم توئی
و خود را معبدی که راهبش منم
و مرا قلبی که عشقش توئی
و خود را شبی که مهتابش منم
و مرا قندی که شیرینی اش توئی
و خود را طفلی که پدرش منم
و مرا شمعی که پروانه اش توئی
و خود را انتظاری که موعودش منم
و مرا التهابی که آغوشش توئی
و خود را هراسی که پناهش منم
و مرا تنهائی که انیسش توئی
و ناگهان سرت را تکان می دهی
و می گویی : نه ، هیچ کدام ! هیچ کدام ، این ها نیست ، چیز دیگری است ،
یک حادثه دیگری و خلقت دیگری و داستان دیگری است
و خدا آن را تازه آفریده است
هرگز ، دو روح ، در دو اندام این چنین با هم آشنا نبوده اند ،
این چنین مجذوب هم و خویشاوند نزدیک هم و نزدیک هم نبوده اند ...
نه ، هیچ کلمه ای میان ما جایی نمی یابد ...
سکوت این جاذبه مرموزی را که مرا به اینکه نمی دانم او را چه بنامم چنین جذب کرده است
بهتر می فهمد و بهتر نشان می دهد .
دکترعلی شریعتی – گفتگوهای تنهایی صفحه 655
کم کم تعداد روزنامه نگاران زندانی هم مانند مطبوعات توقیف شده از حساب خارج می شود .
امروز سومین روز بازداشت فرشاد قربانپور خبرنگار روزنامه توقیف شده هم میهن و هفته نامه شهروند امروز است.طبق معمول دلیل این بازداشت هنوز اعلام نشده و خانواده و دوستانش با نگرانی انتظار روزهای آینده را می کشند تا شاید شاید آقایان دلشان به رحم آید و از دلیل حبس این روزنامه نگار خبری بدهند.
به جز دستگیری خبرنگاران ، دانشجویان و فعالان سیاسی یکی از تشکلهای دارای مجوز یعنی سازمان ادوار تحکیم وحدت هم این روزها به شدت تحت فشار است.علاوه بر بازداشت چند تن از اعضای شورای مرکزی این سازمان برای اعضای این سازمان در شهرستانها هم احضاریه هایی مبنی بر حضور در محاکم قضایی ارسال شده که یکی از این احضاریه ها هم به آدرس کوهزاد اسماعیلی سخنگوی سازمان ادوار تحکیم گیلان فرستاده شده.
خدا عاقبت تو را به خیر کنه کوهزاد!
از امروز سومین سال حضور محمود احمدی نژاد در ساختمان ریاست جمهوری آغاز میشود. با وجود گذشت دو سال از حضور احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری هنوز برای بسیاری از تحلیلگران عرصهی سیاست این سوال به وجود میآید که دکتر محمود احمدی نژاد استاندار اسبق اردبیل و شهردار وقت تهران چگونه از میان شش کاندیدا که دست کم سوابق مدیریتی پنج نفرشان بیشتر از وی بود توانست عنوان <نهمین رییس جمهور ایران> را از آن خود کند.
نقبی به هفتههای آخر 27 خرداد 84 موید این واقعیت است که حتا در آخرین روزهای منتهی به برگزاری نهمین انتخابات ریاست جمهوری و در نظرسنجیها شانس چندانی برای احمدی نژاد پیش بینی نمیشد و همواره وی نفر آخر یا یکی مانده به آخر این نظرسنجیها بود (معمولا جای احمدی نژاد و مهرعلیزاده با هم تعویض میشد) اما ناگهان چند ساعت مانده به برگزاری انتخابات تغییرات آغاز شد: محسن رضایی که استعفا داده بود و افراد اندکی هم که اطراف علی لاریجانی حضور داشتند پراکنده شدند.
در این بین تکلیف مهدی کروبی که از فراهم ساختن زمینههایی تازه برای تامین اجتماعی با پرداخت ماهیانه 50 هزار تومان به ایرانیان بالای 18 سال سخن گفته بود روشن بود البته به جز این شعار،کروبی در زیر مجموعهی اصلاح طلبان قرار داشت، دکتر مصطفی معین هم عنوان کاندیدای اصلاح طلبان پیشرو را یدک میکشید. اکبر هاشمی رفسنجانی که در بین کاندیداها سنگینترین عناوین را حمل میکرد: دو دوره ریاست جمهوری، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و اگر باز هم اندکی قبلتر برویم: فرماندهی جنگ و ... وضعیت محسن مهرعلیزاده هم اندک شباهتهایی به احمدی نژاد داشت. هرچند که وی در جمع مدیران میانی کشور نامی شناخته شده بود اما تجربههای مدیریتی کلان را در کارنامه نداشت اما به واسطهی حضور در سازمان تربیت بدنی چهرهی چندان ناشناختهای برای مردم ایران نبود. چون حضور در عرصهی ورزشی پای مدیران امر را به رسانههای جمعی میکشاند و ...
داستان محمود احمدی نژاد اما قدری متفاوتتر از این جمع بود.
او نه سابقهی مدیریتی مانند هاشمی رفسنجانی داشت و نه مانند معین گروهی شناخته شده حامی وی بود.
همانطور که اعلام حضور احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری با علامت سوالهای زیادی همراه بود، چگونگی تبلیغات انتخاباتی و حضورش در مرحلهی دوم انتخابات و سپس رسیدن به کرسی ریاست جمهوریاش هم هنوز با سوال همراه است، سوالهایی که از سوی همفکران احمدی نژاد گفته میشود طرحشان از روی صداقت نیست.
آنان در تحلیل این رویداد از خداباوری وی میگویند و اینکه خواست خدا و توسل وی به ائمه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه توجهی مردم را به سوی او جلب کرد.
این میتواند بخشی از پازلهای چگونگی انتخاب احمدی نژاد را تکمیل کند اما برای نتیجهگیری نهایی کافی نیست.
برای حصول به یک نتیجه با لحاظ کردن درصدی از حداقها باید به انتخابات متعددی که تا قبل از آن در ایران برگزار شده بود توجه شود، مخصوصا انتخاباتی که در آنها غافلگیری تشکیل دهندهی کلیت ماجرا بوده است.
نزدیکترین این نوع انتخابات به سوم تیر 84، هفتمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در دوم خرداد 76 بود، جایی که تمام تحلیلها در نهایت با پیش بینی پیروزی علی اکبر ناطق نوری خاتمه پیدا میکرد. در آن مقطع گفته میشد که ارادهی رسمی تمایل به پیروزی کاندیدایی به جز ناطق ندارد. اما ناگهان ورق برگشت. آنهم به طرز خارق العادهای هزاران نفر از شهروندان ایرانی که تا آن زمان هیچگاه در پای صندوق آرا حاضر نشده بودند شناسنامه به دست گرفتند و به سمت محل اخذ آرا شتافتند تا یک شگفتی بزرگ را رقم زنند.
نکتهی جالب قضیه هم در برخورد اکثریت مردم با این موضوع بعد از اعلام عمومی آرا بود: دیدید <مردم> چه کار کردند؟ اینکه این <مردم> چه کسانی هستند جای بحث دارد در جامعهشناسی برای رفتارهایی از این دست <مردم> تعریفی متفاوت وجود دارد همانطور که سیاسیها آن را به گونهای کاملا متفاوت به ارزیابی مینشینند.
در این بین اگر هیچ وجه مشترکی بین انتخاب محمود احمدی نژاد و محمد خاتمی وجود نداشته باشد اما بین افرادی که نام این دو را در تعرفههای رای نوشتند مشابهتهای زیادی به چشم میخورد: غافلگیر کردن، غافلگیری نه فقط برای نظام که برای مردم و حتا خود؟!
اگر رای به خاتمی نه به یک انتخاب از پیش، پیش بینی شده و نه تعیین شده بود رای به محمود احمدی نژاد هم چنین بود.
حتا اگر در مرحلهی اول این حس وجود نداشت در مرحلهی دوم چنین نگرشی پیدا بود چون تصور عموم این بود که: نظام مدافع انتخابات هاشمی رفسنجانی است تا احمدی نژاد. که صراحتا بر تمام تصمیمات 16 سال گذشته - در سال 84 - خرده میگرفت و بر سر تصمیم گیرانش فریاد میزد تا جمعیت به هیجان آمدهای که در میتینگهایش حضور یافته بودند برایش هورا بکشند.
البته گذشت دو سال از آن روزها نشان میدهد که به غلیان آوردن احساسات تودهی مردم هنر بزرگ احمدی نژاد هنگام سخنرانیهایش است. وی حتا هنگامی که پشت تریبونهای کاملا رسمی و در کشوری دیگر هم سخن میگوید، طوری به تنظیم تن صدا و انتخاب جملات مینشیند که گویی در یکی از شهرستانهای ایران با مردم سخن میگوید. آنهم مردمی که ساعتها به انتظار ورود یک مقام مسوول در زیر تابش خورشید یا بارش برف ایستاده بودند تا شاید گرهی از مشکلات انبوهشان با گرفتن وعدهای تازه باز شود.
هرچند که احمدی نژاد چهرهای چندان شناخته شده در هنگامهی تبلیغات انتخاباتی نبود اما این وضعیت آنقدر بحرانی نبود که کسی نتواند تفاوتهای خاتمی و احمدی نژاد را مشاهده نکند. اگر نگوییم تمام، میتوان گفت اکثریت افرادی که به قصد رای دادن از منازل خود خارج شدند مطلع شده بودند که تضادهای آشکار در روشهای مدیریتی خاتمی و احمدی نژاد وجود دارد چون در چند مورد خبرهایی در رسانههای گروهی ایران در مورد شگردهای مدیریتی احمدی نژاد، شهردار وقت تهران منتشر شده بود که تعجب شنوندگان را رقم زده بود.
با این وجود عاشقان غافلگیر کردن باز هم دست به کار شدند و تمام تفاوتها بین رییس جمهور قبلی و فردی که قرار بود نامش را بر روی برگه بنویسند را به دست فراموشی سپردند و با لبخندی حاکی از رضایت نوشتند دکتر محمود احمدی نژاد به همین راحتی.
چون تصور عامهی مردم بر این بود که اگر هاشمی رفسنجانی مسبب همهی مشکلاتشان نباشد حداقل بخش بزرگی از مصایبشان به تصمیمات آشکار و پنهان وی بازمیگشت پس باید با انتخاب رقیب وی که به طرز عجیبی انتقادات بیپروایانهای از عملکرد دومین فرد نظام به عمل میآورد یک شگفتی دیگر رقم میزدند. فقط همین [...]
.
..
.
یک توضیح: این مقاله با کنار گذاشتن گمانهها و پیش فرضهای زیادی نوشته شده است از جمله فرض صحت انتخابات و عدم تضییع حق هیچکدام از کاندیداها، عدم دخالت نیروهایی که مهدی کروبی امدادهای غیبیشان نامیده بود، شرایط برابر تبلیغات برای همهی نامزدها و ...
O
محمود احمدی نژاد از امروزسومین سال حضورش را در نهاد ریاست جمهوری آغاز میکند.
نقد و تحلیل رفتارهای وی طی دو سال گذشته تحلیلگر را به نتایج عجیب و متضادی میرساند.
رییس جمهور ایران نه فقط مردم ایران که جهان را با موضعگیریهای خاصش شگفت زده میکند. اما همان مردمی که ابتدا در 27 خرداد 84 و سپس سوم تیر 84 زمینههای این شگفت آفرینی را فراهم کردند امروز چندان از نتیجهی کارشان رضایت ندارند. چرا؟
آیا غیرمنصفانه خواهد بود اگر از افرادی که نام احمدی نژاد را در برگهی آرا نوشتند پرسیده شود شما به جز رقم زدن یک شگفتی چه هدف ثانویهای را در ذهن داشتید؟
وقتی گل سالم مردود می شود
مسالهی اصلی امروز فقط اجازه یا عدم اجازه به زنان برای حضور در استادیومها نیست، موضوع اصلی اصلا فوتبال نیست.
مساله اصلی این است که کسی به خود اجازه نمیدهد در این باره نظر زنان را جویا شود و از آنان بخواهد که دیدگاه خود را مطرح کرده و بگویند که آیا اصلا علاقمند به حضور در ورزشگاهها هستند یا خیر.
■
وقتی خبرنگاری خارجی که برای دیدن یکی از بازیهای تیم ملی فوتبال در ایران حضور یافته بود در توصیف خود از ورزشگاه آزادی آورد: بیش از صد هزار مرد سبیلو بدون حضور حتا یک زن در میان خود، دیدار دو تیم را دیدند و من تمام مدت متعجب بودم که چگونه ممکن است حتا یک علاقمند به فوتبال در نیمی ازجمعیت یک کشور وجود نداشته باشد اما اندک زمانی بعد دریافتم که عدم حضور زنان در ورزشگاهها از عدم علاقهمندی زنان به فوتبال نشات نمیگیرد بلکه راهی برای ورودشان به ورزشگاهها وجودندارد.
چند سالی بعد از این گزارش، گفت و گوهای مقدماتی بین مدیران سیاسی و ورزشی ایران (ناگفته پیداست که زنی در بینشان وجود نداشت) آغاز شد. و به اصطلاح لزوم یا عدم لزوم حضور بانوان در ورزشگاهها مورد بررسی قرار گرفت و وقتی در هیچ بازی به جز یک حضور سمبلیک حدود 10 نفره از بانوان در بازی ایران - ژاپن) بانویی وارد ورزشگاه نشد حتما نتایج این جلسات منتهی به آن شد: که فعلا هیچ لزومی به حضور زنان ایرانی درورزشگاهها وجود ندارد.
حتا بازیهای مقدماتی جام جهانی باعث آن نشد که اندکی این در سنگی که هر روز قطورتر میشود بشکند و یا ترک بردارد.
■
مشترکترین دلیل مخالفت با حضور چند 10 سالهی زنان در ورزشگاهها بین سیاستمداران راست و چپ، مدیران و اخیرا علما، به رفتار تماشاگران (مردان) در هنگام بازیهاست. جایی که شاید هیجان فوتبال زبان را سرکش میکند و دیگر از صاحبش فرمان نمیبرد و سرکشی زبان در ورزشگاهها در کوتاهترین زمان ممکن به کل ورزشگاه و در خوشبینانهترین حالت به اکثریت ورزشگاه سرایت کرده و یک صدا جملات با ادبیاتی فریاد میشود که جامعه شناسان پستش میدانند و مردانی که تاکنون در ورزشگاهها توانستهاند همچنان افسار زبانشان را در اختیار داشته باشند در جمعهای خصوصی که زنان حضور دارند و حتا مردان میگویند که «پشتشان از شنیدن آن جملات عرق میکند.»
و زنان از خود میپرسند که در این بین چه تقصیری متوجهی آنان است و این علاقهمندان باید به کدامین گناه سالها پشت در ورزشگاهها منتظر ورود بمانند تا تماشاگرانی که در فرهنگ لغت فوتبال ایران پسوند «نما» برایشان پیشنهاد شده همچنان با آسودگی خاطر با ادبیات رکیک تیمشان را مثلا تشویق کنند.
محیط ناسالم ورزشگاهها تاکنون فقط برای زنان تشریح شده و به آنان گفته شده که جمعیتی نه چندان کم تعداد از مردان در ورزشگاهها که تماشاگر نما نامیده میشوند جنون استفاده از کلمات رکیک دارند، مخاطبشان هم بازیکنان رقیب، داور، و حتا یاران خودی است. آیا این محیط که گفته میشود حداقل طی یک سال گذشته فرهنگیتر؟! شده نباید توسط خود زنان رویت شود تا اصلا شاید قید حضور مجدد در ورزشگاهها را بزنند.
مگر این زنان همانهایی نیستندکه مردان تصمیم گیر بعد از اعلام دلایل مخالفتشان مبنی بر حضور شان در ورزشگاه آنان را عفیف، مومن، آگاه و... مینامند آیا این همه صفات به زنانی که میخواهند به ورزشگاهها ورود کنند کمک نمیکند که تصمیمی صحیح اتخاذ کنند.
■
مسالهی اصلی، اصلا فوتبال و ورزشگاه نیست. موضوع به حاشیه راندن نیمی از جمعیت کشور در هنگام تصمیمگیریها و تصمیم سازیهاست این که چرا برای مهمترین وکم اهمیتترین مسایل مرتبط با زنان، زنی حضور ندارد (حضور واقعی وتاثیرگذار) و چرا موضوعی تا این حد کم اهمیت (حضور زنان در ورزشگاه) باید چند روز متوالی در صدر مهمترین اخبار کشور قرار گیرد و نتیجهای که عاید زنان شود تقریبا هیچ و بازگشت به خانهی اول است؟
چرا کسی در این بین پیشنهاد نمیدهد که بهترین مکان ورزشگاهها که نه بدترین آن (پشت دروازهها) طی چند بازی در اختیار زنان قرار گیرد تا اصلا شاید آنان عطای کار را به لقایش بخشند و بیخیال فوتبال دیدن در ورزشگاه شوند و نان و پنیر همسر، فرزند و برادرانشان را در کولهای بگذارند وآنان را روانهی ورزشگاه کنند و خود پای تلویزیون بنشینند وبازی را ببینند وشب هنگام وقتی آنان صحنههای بازی را که در ورزشگاه دیدهاند در منزل به تصویر میکشند دختر و مادر علاقهمند به فوتبال از خود میپرسند که یعنی ما هم همان بازی را دیدهایم؟
و کسی در پاسخ به آنان از لذت دیدن بازی در ورزشگاه میگوید که شاید کم اهمیتترین صحنهی یک دیدار را تبدیل به پرهیجانترین صحنهها میکند.
■
حدود هفت هفته به آغاز بازیهای جام جهانی فوتبال در آلمان باقی مانده است و این بار دیگر امکان تجربهای بزرگ را در مقابل تصمیم گیران ایرانی قرار خواهد داد وقتی در بزرگترین فستیوال ورزشی جهان که حتا بازیهای المپیک را نیز تحت تاثیر قرار میدهد انسانها فارغ از جنسیت و رنگ و نژاد کنار یکدیگر فوتبال میبینند و هیچ اتفاق نگران کنندهای نیز روی نمیدهد در سه ورزشگاه و سه بازی که تیم ملی کشور مان یک طرف ماجراست حداقل نیمی از تماشاگران ایرانی را زنان تشکیل میدهند و...
این قصه هنوز برای زنان ایرانی تمام نشده و با دنبالههایی چون فعلا فقط حضور زنان متاهل همراه خانواده در ورزشگاهها امکانپذیر است ادامه دارد و شاید این باعث ترک برداشتن آن در قطوری شود که با فونتی بزرگ بر روی آن نوشته شده است، ورود بانوان ممنوع!
قصه این بار اما از آن رو جالب مینماید که پیشنهاد کنندهی شکستن سد چند ساله عدم حضور زنان در ورزشگاهها نه یک مقام اصلاح طلب که یک رییس جمهور اصولگرا بوده است. اصولگرایی همواره به این ترتیب تعبیر میشود که مخالف حضور اجتماعی زنان است و این تفکر بیشتر ترجیح میدهد که زنان ایرانی به وظایف خانه داری بپردازند و عرصهی اجتماعی را به طور کامل به مردان واگذار نمایند. اما نهمین رییس جمهور ایران که اصولگراترینشان نیز است ایدهای تازه را مطرح کرده است و برای عملی شدن آن نیز پیشنهاداتی ارایه کرده است هر چند که این پیشنهادش اعتراضاتی را در پی داشته باشد.
بازتابهای دستور رییس جمهور مبنی بر حضور زنان در ورزشگاههای فوتبال هنوز در کشور ادامه دارد، مخالفان از دلایل مخالفت خود که در برگیرندهی مواضع شرعی و عرفی است میگویند و موافقان نیز عقیدهای دیگر دارند. هر چند راه بازیکن بین رعایت این اصول وفعالیتهای اجتماعی و رفتار اجتماعی وجود دارد اما کاملا این امکان وجود دارد که بدون حریم شکنی و ایجاد دردسر و خدشه وارد کردن بر بایدهای پررنگ یک جامعه سنتی نوعی از رفتار تازه را پیشه کرد یا حداقل امکان امتحان آن را فراهم کرد رفتاری که اصلا هدفش سخره گرفتن اعتقادات و بایدهای یک جامعهی مذهبی نیست بلکه پاسخ به یک نیاز طبیعی از نسلی تازه است.
و باز هم اصلا مساله فوتبال و حضور در ورزشگاه برای زنان مطرح نیست موضوع اصلی یک تصمیم است. و البته تصمیمات گوناگون که نیمی از جمعیت یک کشور در آن نقش پررنگ ندارند و اگر داشتند یقینا هر کدام از بحثها به ترتیب اولویت واهمیت مطرح میشد وشاید تدابیری اندیشیده میشد که موضوعی مانند حضور زنان در ورزشگاهها با حساسیت کمتری پیگیری شود.
■
طی روزهای آینده نگاه زنان بر در بزرگ ورزشگاههاست جایی که با اندازهای بزرگ بر رویش نوشته است: ورود زنان ممنوع و زنان امیدوارند که در کنار این در بزرگ وآن ورود ممنوع فلشی کوچک مسیری را نشان دهد: به طرف جایگاه بانوان!!
می گویند شورای امنیت آخر دنیا نیست، می گویند ملت ما محکم پشت سر مسوولان تصمیم گیر ایستاده است، می گویند ما هشت سال جنگ را با پیروزی پشت سر گذاشته ایم و می گویند انرژی هسته ای حق مسلم ماست!؟
اما عده ای هم محض اطمینان می پرسند که یقینا شورای امنیت آخر دنیا نیست، اما هیچ تضمینی هم وجود ندارد که شرایط تبدیل شدن به آخر دنیا برای یک کشور در حال توسعه فراهم نشود.
«اقلیتی» دیگر هم سوال می کنند، بله، ما هشت سال جنگ را پشت سر گذاشتیم آنهم بدون آنکه وجبی از خاک کشورمان در دست بیگانه باقی بماند.آیا شرایط امروز ایران و جهان هم مانند دهه ی شصت ایران و دهه ی هشتاد غرب است؟ آیا آنان جنگی همانند آنچه در دامان عراق و سفره ی ایران گسترده بودند در ذهن دارند؟
می دانند و می دانند و می دانیم که نه تحریم های احتمالی از دسته تحریم هایی خواهند بود که طی 27 سال گذشته در مورد ایران اعمال شده و نه جنگ احتمالی جنگی به مثابه جنگ ایران و عراق.
معادلات بین المللی پیچیده تر ازآن چیزی است که در ذهن عده ای می گذرد و موجبات تصمیم گیری های بزرگ اما حقیر را فراهم می کند یعنی شاید اصلا پیچیدگی های خاصی نیز وجود نداشته باشد. چون عده ای طی سالهای گذشته نشان داده اند که عاشق بازکردن گره با دندان یا محکم تر کردن گره ها هستند تا هیچ راهی برای بازکردنشان وجود نداشته باشد، مگر آنکه رشته از یک جایی قطع شود.