از امروز سومین سال حضور محمود احمدی نژاد در ساختمان ریاست جمهوری آغاز میشود. با وجود گذشت دو سال از حضور احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری هنوز برای بسیاری از تحلیلگران عرصهی سیاست این سوال به وجود میآید که دکتر محمود احمدی نژاد استاندار اسبق اردبیل و شهردار وقت تهران چگونه از میان شش کاندیدا که دست کم سوابق مدیریتی پنج نفرشان بیشتر از وی بود توانست عنوان <نهمین رییس جمهور ایران> را از آن خود کند.
نقبی به هفتههای آخر 27 خرداد 84 موید این واقعیت است که حتا در آخرین روزهای منتهی به برگزاری نهمین انتخابات ریاست جمهوری و در نظرسنجیها شانس چندانی برای احمدی نژاد پیش بینی نمیشد و همواره وی نفر آخر یا یکی مانده به آخر این نظرسنجیها بود (معمولا جای احمدی نژاد و مهرعلیزاده با هم تعویض میشد) اما ناگهان چند ساعت مانده به برگزاری انتخابات تغییرات آغاز شد: محسن رضایی که استعفا داده بود و افراد اندکی هم که اطراف علی لاریجانی حضور داشتند پراکنده شدند.
در این بین تکلیف مهدی کروبی که از فراهم ساختن زمینههایی تازه برای تامین اجتماعی با پرداخت ماهیانه 50 هزار تومان به ایرانیان بالای 18 سال سخن گفته بود روشن بود البته به جز این شعار،کروبی در زیر مجموعهی اصلاح طلبان قرار داشت، دکتر مصطفی معین هم عنوان کاندیدای اصلاح طلبان پیشرو را یدک میکشید. اکبر هاشمی رفسنجانی که در بین کاندیداها سنگینترین عناوین را حمل میکرد: دو دوره ریاست جمهوری، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و اگر باز هم اندکی قبلتر برویم: فرماندهی جنگ و ... وضعیت محسن مهرعلیزاده هم اندک شباهتهایی به احمدی نژاد داشت. هرچند که وی در جمع مدیران میانی کشور نامی شناخته شده بود اما تجربههای مدیریتی کلان را در کارنامه نداشت اما به واسطهی حضور در سازمان تربیت بدنی چهرهی چندان ناشناختهای برای مردم ایران نبود. چون حضور در عرصهی ورزشی پای مدیران امر را به رسانههای جمعی میکشاند و ...
داستان محمود احمدی نژاد اما قدری متفاوتتر از این جمع بود.
او نه سابقهی مدیریتی مانند هاشمی رفسنجانی داشت و نه مانند معین گروهی شناخته شده حامی وی بود.
همانطور که اعلام حضور احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری با علامت سوالهای زیادی همراه بود، چگونگی تبلیغات انتخاباتی و حضورش در مرحلهی دوم انتخابات و سپس رسیدن به کرسی ریاست جمهوریاش هم هنوز با سوال همراه است، سوالهایی که از سوی همفکران احمدی نژاد گفته میشود طرحشان از روی صداقت نیست.
آنان در تحلیل این رویداد از خداباوری وی میگویند و اینکه خواست خدا و توسل وی به ائمه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه توجهی مردم را به سوی او جلب کرد.
این میتواند بخشی از پازلهای چگونگی انتخاب احمدی نژاد را تکمیل کند اما برای نتیجهگیری نهایی کافی نیست.
برای حصول به یک نتیجه با لحاظ کردن درصدی از حداقها باید به انتخابات متعددی که تا قبل از آن در ایران برگزار شده بود توجه شود، مخصوصا انتخاباتی که در آنها غافلگیری تشکیل دهندهی کلیت ماجرا بوده است.
نزدیکترین این نوع انتخابات به سوم تیر 84، هفتمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در دوم خرداد 76 بود، جایی که تمام تحلیلها در نهایت با پیش بینی پیروزی علی اکبر ناطق نوری خاتمه پیدا میکرد. در آن مقطع گفته میشد که ارادهی رسمی تمایل به پیروزی کاندیدایی به جز ناطق ندارد. اما ناگهان ورق برگشت. آنهم به طرز خارق العادهای هزاران نفر از شهروندان ایرانی که تا آن زمان هیچگاه در پای صندوق آرا حاضر نشده بودند شناسنامه به دست گرفتند و به سمت محل اخذ آرا شتافتند تا یک شگفتی بزرگ را رقم زنند.
نکتهی جالب قضیه هم در برخورد اکثریت مردم با این موضوع بعد از اعلام عمومی آرا بود: دیدید <مردم> چه کار کردند؟ اینکه این <مردم> چه کسانی هستند جای بحث دارد در جامعهشناسی برای رفتارهایی از این دست <مردم> تعریفی متفاوت وجود دارد همانطور که سیاسیها آن را به گونهای کاملا متفاوت به ارزیابی مینشینند.
در این بین اگر هیچ وجه مشترکی بین انتخاب محمود احمدی نژاد و محمد خاتمی وجود نداشته باشد اما بین افرادی که نام این دو را در تعرفههای رای نوشتند مشابهتهای زیادی به چشم میخورد: غافلگیر کردن، غافلگیری نه فقط برای نظام که برای مردم و حتا خود؟!
اگر رای به خاتمی نه به یک انتخاب از پیش، پیش بینی شده و نه تعیین شده بود رای به محمود احمدی نژاد هم چنین بود.
حتا اگر در مرحلهی اول این حس وجود نداشت در مرحلهی دوم چنین نگرشی پیدا بود چون تصور عموم این بود که: نظام مدافع انتخابات هاشمی رفسنجانی است تا احمدی نژاد. که صراحتا بر تمام تصمیمات 16 سال گذشته - در سال 84 - خرده میگرفت و بر سر تصمیم گیرانش فریاد میزد تا جمعیت به هیجان آمدهای که در میتینگهایش حضور یافته بودند برایش هورا بکشند.
البته گذشت دو سال از آن روزها نشان میدهد که به غلیان آوردن احساسات تودهی مردم هنر بزرگ احمدی نژاد هنگام سخنرانیهایش است. وی حتا هنگامی که پشت تریبونهای کاملا رسمی و در کشوری دیگر هم سخن میگوید، طوری به تنظیم تن صدا و انتخاب جملات مینشیند که گویی در یکی از شهرستانهای ایران با مردم سخن میگوید. آنهم مردمی که ساعتها به انتظار ورود یک مقام مسوول در زیر تابش خورشید یا بارش برف ایستاده بودند تا شاید گرهی از مشکلات انبوهشان با گرفتن وعدهای تازه باز شود.
هرچند که احمدی نژاد چهرهای چندان شناخته شده در هنگامهی تبلیغات انتخاباتی نبود اما این وضعیت آنقدر بحرانی نبود که کسی نتواند تفاوتهای خاتمی و احمدی نژاد را مشاهده نکند. اگر نگوییم تمام، میتوان گفت اکثریت افرادی که به قصد رای دادن از منازل خود خارج شدند مطلع شده بودند که تضادهای آشکار در روشهای مدیریتی خاتمی و احمدی نژاد وجود دارد چون در چند مورد خبرهایی در رسانههای گروهی ایران در مورد شگردهای مدیریتی احمدی نژاد، شهردار وقت تهران منتشر شده بود که تعجب شنوندگان را رقم زده بود.
با این وجود عاشقان غافلگیر کردن باز هم دست به کار شدند و تمام تفاوتها بین رییس جمهور قبلی و فردی که قرار بود نامش را بر روی برگه بنویسند را به دست فراموشی سپردند و با لبخندی حاکی از رضایت نوشتند دکتر محمود احمدی نژاد به همین راحتی.
چون تصور عامهی مردم بر این بود که اگر هاشمی رفسنجانی مسبب همهی مشکلاتشان نباشد حداقل بخش بزرگی از مصایبشان به تصمیمات آشکار و پنهان وی بازمیگشت پس باید با انتخاب رقیب وی که به طرز عجیبی انتقادات بیپروایانهای از عملکرد دومین فرد نظام به عمل میآورد یک شگفتی دیگر رقم میزدند. فقط همین [...]
.
..
.
یک توضیح: این مقاله با کنار گذاشتن گمانهها و پیش فرضهای زیادی نوشته شده است از جمله فرض صحت انتخابات و عدم تضییع حق هیچکدام از کاندیداها، عدم دخالت نیروهایی که مهدی کروبی امدادهای غیبیشان نامیده بود، شرایط برابر تبلیغات برای همهی نامزدها و ...
O
محمود احمدی نژاد از امروزسومین سال حضورش را در نهاد ریاست جمهوری آغاز میکند.
نقد و تحلیل رفتارهای وی طی دو سال گذشته تحلیلگر را به نتایج عجیب و متضادی میرساند.
رییس جمهور ایران نه فقط مردم ایران که جهان را با موضعگیریهای خاصش شگفت زده میکند. اما همان مردمی که ابتدا در 27 خرداد 84 و سپس سوم تیر 84 زمینههای این شگفت آفرینی را فراهم کردند امروز چندان از نتیجهی کارشان رضایت ندارند. چرا؟
آیا غیرمنصفانه خواهد بود اگر از افرادی که نام احمدی نژاد را در برگهی آرا نوشتند پرسیده شود شما به جز رقم زدن یک شگفتی چه هدف ثانویهای را در ذهن داشتید؟
اقلیت مجلس هفتم کمتعدادترین اقلیت در بین هفت دورهای که از تشکیل مجلس شورای اسلامی در ایران میگذرد، است.
بسیاری از منتقدین اصلاح طلب روش نمایندگان منتسب به اصلاحات را در بهارستان نمیپسندند و بر این عقیدهاند که با وجود کمتعداد بودن نمایندگان این طیف، آنان میتوانستند نقش موثرتری در معادلات شکل گرفته در کشور طی سال گذشته داشته باشند.
البته نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس هفتم از زمان سپری شده حکایتی دیگر دارند. آنان از تلاشهای گستردهای سخن میگویند که در طول چند سال گذشته در مجلس داشتهاند و از فشارهای بیامانی که بر آنان رفته.
اگر کسی روز سهشنبه شنوندهی رادیو مجلس بوده باشد میتواند به نوعی بر مظلومیت نمایندگان اصلاحطلب مجلس هفتم صحه بگذارد. وقتی محمدرضا باهنر، نایب رییس و رییس فراکسیون اکثریت مجلس هفتم حدود یک ساعت از وقت مجلس را به چانهزنی با نمایندگان اصلاح طلب گذراند و از قرائت اسامی نمایندگان تذکر دهنده به رییس جمهور و وزرا خودداری کرد.
البته ماجرای برشمرده در نوع خود اولین بار نبود که برای اصلاح طلبان روی میداد. تعداد زیادی از نمایندگان مجلس هفتم که به نوعی باهنر، نمایندهی تهران را میتوان در راس آن قرار داد حمایت بیچون و چرا از عملکرد دولت را در راس کارخود قرار دادهاند. این طیف از نمایندگان دلیل حمایتهای بیچون و چرای خود از دولت را به همفکر بودن دولت و اکثریت مجلس مرتبط میدانند و اینکه <خدمات رسانی> به مردم از اولویتهای اصلی هر دو قوه است.
به این دلیل آنقدر برای نمایندگانی مثل باهنر متقن به نظر میرسد که به دفعات از بیان انتقادات نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس جلوگیری کردهاند.
وقتی اقلیتی کم تعداد با رایزنیهای گسترده چند امضا را برای طرح سوال از رییس جمهور یا وزرا مطرح میکنند هیات رییسه که باز هم در اختیار اصولگرایان است از طرح این قبیل سوالها در صحن علنی مجلس خودداری کرده و با به تعویق انداختنهای متعدد منتظر شرایطی تازه میشوند.
مواردی از این دست معمولا با پس گرفتن امضای نمایندگان، ایجاد موج مثبت توسط نمایندگان منتقد این جریان با ارایهی گزارش عملکرد نهادهای دولتی مربوطه و ... برای مخالفان ختم به خیر میشود.
معمولا هم باهنر در ماجراهای از این دست نقش فعالی ایفا میکند که مثلا هنگام طرح استیضاح وی به صراحت اعلام میکند که اگر نمایندهای اصولگرا با این استیضاح موافق باشد دیگر اصولگرا نیست و این به منزلهی خروج وی از این اردوگاه است؟!
اما وقتی تعداد نمایندگان تذکر دهنده به رییس جمهور و وزرا به عدد 200 رسید (محاسبه کنید که چند بار سوالهای مختلف اقلیت مجلس از سوی هیات رییسه با بیتوجهی رو به رو شده است) آنان بنای برخورد متفاوت را در پیش گرفتند.
این اتفاق در روزی روی داد که به جای حداد عادل، محمدرضا باهنر وظیفهی ادارهی مجلس را برعهده داشت.
اعتراضات دامنهدار نمایندگان عضو فراکسیون اقلیت البته در پایان به عقب نشینی باهنر از مواضع خود که نخواندن اسامی نمایندگان تذکر دهنده به دولت بود شد. در این ارتباط جملات مختلفی در مجلس از سوی نمایندگان اقلیت مجلس خطاب به باهنر و اکثریت مجلس هفتم بیان شد که با پرسشهایی از این دست همراه بود: چگونه اجازه میدهید به مجلس سانسور اعمال شود؟ چرا هیات رییسه خواهان سکوت نظارتی مجلس است؟
پیر موذن، نمایندهی اردبیل هم خطاب به باهنر ساکت ماندن اقلیت را نه به نفع کشور و نه مجلس اعلام کرد و ...
به نظرمیرسد که برخورد اعضای فراکسیون اقلیت بعد از سکوت چند ماهه در مقابل برخوردهای از این دست روش دیگری را در پیش گرفتهاند. مشی که البته در گذشته هم از سوی آنان دنبال میشد اما به صورت جمعی. چون هر کدام از نمایندگان به صورت فردی اعتراض خود را به هیات رییسه بیان میکرد که طبیعتا نتیجهی لازم را برنداشت.
اما روز سهشنبه باهنر وقتی در مقابل فراکسیون اقلیت عقب نشینی کرد که با تهدید آبستراکسیون آنان رو به رو شد جملهای که حق شناس، نمایندهی انزلی در هنگامهی بالا گرفتن منازعهی نمایندگان در گوش باهنر گفته بود که در نهایت منجر به عقب نشینی نایب رییس مجلس، از موانع قبلی خود شد تا تابش، دبیر فراکسیون اقلیت در نطقی به انتقاد از روش باهنر و حداد عادل در برخورد با فراکسیون اقلیت بپردازد.
(آنان) همین فردا و قبل از پایان تابستان می توانند در اطلاعیه ای از مو فقیت کامل طرحشان خبر دهند.
چون در حال حاظر (ما) از سایه ی خود در خیابانها هم وحشت زده می شویم. از دیدن تمام اتومبیلهای سبز و سفید دلشوره می گیریم و چشمان منقبض شده ی خود را به دنبال یک سوراخ گشاد می کنیم .
آنان کاملا موفق شده اند که حتا «مای اصلاح پوشش» شده! هم اینچنین از مردان در خیابان گریزان باشیم حتا از آنانی که می خواهند بپرسند : خانوم! ساعت چنده؟! یا ...کدوم خیابونه؟
به همین راحتی
به همین سادگی
بی هیچ دشواری
ای آقا! مگه من به دنبال دردسر می گردم؟ :داد و بی دادها و یک عمر سرکوفت و تحدید همان آزادیهای اندک از سوی خانواده ،کشانده شدن این موضوع به مدرسه ، دانشگاه، محل کار و...
نتیجه: آقا اون مانتو بلنده قیمتش چنده؟ تیره تر از این هم دارین؟ نه این شال عرضش کمه! این صندل خیلی بازه؟! کفش تابستونی می خوام اما پام مشخص نباشه ؟!!
ما البته اصلا جا نزدیم داریم مقاومت می کنیم، داریم از حقمان دفاع می کنیم داریم... ما آدمهای منطقی هستیم..
این همه داشته ،کور که نیستیم؟!!
چرا همیشه قدر داشته هایمان را نمی دانیم و به نداشته ها می چسبیم؟چه اهمیتی دارد که در قلیان سراها گل گرفته شده ، کافی شاپها دخترا نه پسرانه شده «آنهم با پوشش مناسب» .در خیابانها باید دزدکی رفت و آمد کرد ما آدمهای خوشبختی هستیم چون با وجود آنکه هر ساعت به شعورمان توهین می شود اما اصلا اصلا به روی مبارکمان نمی آوریم ...
ای آقا! ما که دنبال دردسر نمی گردیم، داریم زندگی می کنیم و سری که درد نمی کند چرا باید دستمال ببندیم .
چقدر بدبختیم که اسم این همه تحقیر و توهین را «زندگی» می گذاریم.
.
.
بخشش ،عفو،گذشت : ما هنوز خیلی داشته ها داریم . ما می توانیم با مردها مکالمه تلفنی داشته باشیم و sms
بدهیم و متقابلا.
این همه خوشبختی و قدر نشناسی؟ فقط دو حالت دارد یا باید کور بود و ندید یا کور دل!!
حدود هشت ماه به برگزاری انتخابات هشتمین دورهی مجلس شورای اسلامی زمان باقی مانده است.زمان باقیمانده به انتخابات وقتی مشخص شد که چند روز قبل از سوی وزارت کشور 24 اسفند ماه 86 به عنوان تاریخ برگزاری انتخابات مجلس هشتم اعلام شد: اعلام اینکه 24 اسفند زمان برگزاری انتخابات مجلس است. برای آغاز اعتراضها کافی بود گروههای مختلف (عمدتا اصلاح طلبان) نگران چگونگی برگزاری انتخاباتند. چون بیم آن دارند که روزهای اندک منتهی به سال 87 منجر به اتفاقات ناگواری شود.
اینکه برگزاری هر انتخاباتی بدون حاشیه و حرف و حدیث ممکن نیست هم مختص به ایران نیست. معمولا قبل و بعد از هر انتخاباتی اخبار حاشیهای فراوانی پیرامون آن انتخابات شکل میگیرد که گاه در رسانهها انتشار مییابد و گاهی هم نمود آن اعتراضات را در خیابانها شاهد میشویم.
هرچند که این دومی به دلایلی معمولا در ایران شکل نمیگیرد اما گروههای معترض (باز هم منتقدان و اصلاح طلبان) معمولا در سالهای گذشته به روند برگزاری انتخابات معترض بودهاند و اعتراض خود را به صورت کژدار و مریز در نشریات و سایتهای خبری نشان دادهاند.
در این ارتباط میتوان نمونههای زیادی را شاهد گرفت: رد صلاحیتهای کاندیداهای چپ و نیروهای موسوم به خط امام، وقوع مجدد این اتفاق برای مجلس پنجم که منجر به شکلگیری اقلیتی کم تعداد در این مجلس شد. اختلاف نظر شورای نگهبان و وزارت کشور دولت اصلاحات در مورد چگونگی رد و تایید صلاحیتها و شمارش آرا. هرچند که اصلاح طلبان اکثریت پارلمان ششم را از آن خود کردند. اما تا امروز که حدود هشت سال از تشکیل آن و بیش از سه سال از پایان کارش میگذرد انتقادات زیادی از سوی اصولگرایان به این مجلس صورت میگیرد که عمدتا منجر به زیر سوال بردن کلیت این مجلس به دلیل حضور نمایندگانی که رادیکال نامیده میشوند، میشود. پایان مجلس ششم هم که برای نمایندگان اصلاح طلب شکل تراژیکی به خود گرفت چون اغلب آنان رد صلاحیت شده و امکان حضور در مجلس هفتم را به عنوان کاندیدا نداشتند. مجلسی که حجت الاسلام مهدی کروبی را به عنوان رییس در راس کار داشت. صلاحیت کروبی البته برای مجلس هفتم تایید شده بود! او که علیرغم انتقاد و اعتراض گروههای اصلاح طلب در این انتخابات شرکت کرد، نتوانست رای لازم را برای ورود به مجلس هفتم در میان کاندیداهای متعدد اصولگرا کسب کند. هرچند کاندیدای مجمع روحانیون یکی از چهار نمایندهای بود که توانست به دور دوم راه پیدا کند اما وی وقتی از ترکیب اکثریت مجلس آگاه شد ترجیح داد عطای حضور در مجلس هفتم را به لقایش ببخشد و به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآید.
روایت این قصه از آن جهت بود که کروبی اکنون خود را یکی از قربانیان انتخاباتی در ایران میداند. البته نه مجلس که ریاست جمهوری. وی در این ارتباط اصطلاحاتی را از سال 83 در ادبیات سیاسی ایران رواج داد: دخالت نیروها و امدادهای غیبی، خواب اصحاب کهف و ...
کروبی اعتراض خود را به روند شمارش آرا متوجه میکند و اینکه وی تا اواخر کار شمارش آرا در صدر یا حداقل یکی از دو کاندیدایی بود که امکان حضور در مرحلهی دوم را داشت اما عملا اعلام عمومی نشانگر چیز دیگری بود: اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد به مرحلهی دوم انتخابات راه پیدا کردند.
مهدی کروبی در اعتراض به این ماجرا برعکس انتخابات مجلس هفتم از تمام سمتهای دولتی استعفا کرد و در سریعترین زمان ممکن حزب تشکیل داد و مجوز روزنامه گرفت.
با وجود آنکه گروههای مختلف اصلاح طلب انتقادات زیادی را متوجهی عملکرد کروبی میدانند اما خوشحال میشوند وقتی مشاهده میکنند که وی در آستانهی انتخابات مجلس هشتم هشدارهایی از قبیل عدم دخالت نیروهای غیبی! در انتخابات را میدهد. مخصوصا آنکه فقط سه روز بعد از برگزاری انتخابات مجلس هشتم تعطیلات طولانی مدت نوروزی آغاز میشود که عملا روزنامهها (تنها تریبونهای اصلاح طلبان) در تعطیلات به سر میبرند و عملا امکان اعتراض در صورت وقوع تخلف وجود نخواهد داشت. هرچند که پورمحمدی، وزیر کشور میگوید: قرار نیست تخلفی انجام شود.
وقتی گل سالم مردود می شود
مسالهی اصلی امروز فقط اجازه یا عدم اجازه به زنان برای حضور در استادیومها نیست، موضوع اصلی اصلا فوتبال نیست.
مساله اصلی این است که کسی به خود اجازه نمیدهد در این باره نظر زنان را جویا شود و از آنان بخواهد که دیدگاه خود را مطرح کرده و بگویند که آیا اصلا علاقمند به حضور در ورزشگاهها هستند یا خیر.
■
وقتی خبرنگاری خارجی که برای دیدن یکی از بازیهای تیم ملی فوتبال در ایران حضور یافته بود در توصیف خود از ورزشگاه آزادی آورد: بیش از صد هزار مرد سبیلو بدون حضور حتا یک زن در میان خود، دیدار دو تیم را دیدند و من تمام مدت متعجب بودم که چگونه ممکن است حتا یک علاقمند به فوتبال در نیمی ازجمعیت یک کشور وجود نداشته باشد اما اندک زمانی بعد دریافتم که عدم حضور زنان در ورزشگاهها از عدم علاقهمندی زنان به فوتبال نشات نمیگیرد بلکه راهی برای ورودشان به ورزشگاهها وجودندارد.
چند سالی بعد از این گزارش، گفت و گوهای مقدماتی بین مدیران سیاسی و ورزشی ایران (ناگفته پیداست که زنی در بینشان وجود نداشت) آغاز شد. و به اصطلاح لزوم یا عدم لزوم حضور بانوان در ورزشگاهها مورد بررسی قرار گرفت و وقتی در هیچ بازی به جز یک حضور سمبلیک حدود 10 نفره از بانوان در بازی ایران - ژاپن) بانویی وارد ورزشگاه نشد حتما نتایج این جلسات منتهی به آن شد: که فعلا هیچ لزومی به حضور زنان ایرانی درورزشگاهها وجود ندارد.
حتا بازیهای مقدماتی جام جهانی باعث آن نشد که اندکی این در سنگی که هر روز قطورتر میشود بشکند و یا ترک بردارد.
■
مشترکترین دلیل مخالفت با حضور چند 10 سالهی زنان در ورزشگاهها بین سیاستمداران راست و چپ، مدیران و اخیرا علما، به رفتار تماشاگران (مردان) در هنگام بازیهاست. جایی که شاید هیجان فوتبال زبان را سرکش میکند و دیگر از صاحبش فرمان نمیبرد و سرکشی زبان در ورزشگاهها در کوتاهترین زمان ممکن به کل ورزشگاه و در خوشبینانهترین حالت به اکثریت ورزشگاه سرایت کرده و یک صدا جملات با ادبیاتی فریاد میشود که جامعه شناسان پستش میدانند و مردانی که تاکنون در ورزشگاهها توانستهاند همچنان افسار زبانشان را در اختیار داشته باشند در جمعهای خصوصی که زنان حضور دارند و حتا مردان میگویند که «پشتشان از شنیدن آن جملات عرق میکند.»
و زنان از خود میپرسند که در این بین چه تقصیری متوجهی آنان است و این علاقهمندان باید به کدامین گناه سالها پشت در ورزشگاهها منتظر ورود بمانند تا تماشاگرانی که در فرهنگ لغت فوتبال ایران پسوند «نما» برایشان پیشنهاد شده همچنان با آسودگی خاطر با ادبیات رکیک تیمشان را مثلا تشویق کنند.
محیط ناسالم ورزشگاهها تاکنون فقط برای زنان تشریح شده و به آنان گفته شده که جمعیتی نه چندان کم تعداد از مردان در ورزشگاهها که تماشاگر نما نامیده میشوند جنون استفاده از کلمات رکیک دارند، مخاطبشان هم بازیکنان رقیب، داور، و حتا یاران خودی است. آیا این محیط که گفته میشود حداقل طی یک سال گذشته فرهنگیتر؟! شده نباید توسط خود زنان رویت شود تا اصلا شاید قید حضور مجدد در ورزشگاهها را بزنند.
مگر این زنان همانهایی نیستندکه مردان تصمیم گیر بعد از اعلام دلایل مخالفتشان مبنی بر حضور شان در ورزشگاه آنان را عفیف، مومن، آگاه و... مینامند آیا این همه صفات به زنانی که میخواهند به ورزشگاهها ورود کنند کمک نمیکند که تصمیمی صحیح اتخاذ کنند.
■
مسالهی اصلی، اصلا فوتبال و ورزشگاه نیست. موضوع به حاشیه راندن نیمی از جمعیت کشور در هنگام تصمیمگیریها و تصمیم سازیهاست این که چرا برای مهمترین وکم اهمیتترین مسایل مرتبط با زنان، زنی حضور ندارد (حضور واقعی وتاثیرگذار) و چرا موضوعی تا این حد کم اهمیت (حضور زنان در ورزشگاه) باید چند روز متوالی در صدر مهمترین اخبار کشور قرار گیرد و نتیجهای که عاید زنان شود تقریبا هیچ و بازگشت به خانهی اول است؟
چرا کسی در این بین پیشنهاد نمیدهد که بهترین مکان ورزشگاهها که نه بدترین آن (پشت دروازهها) طی چند بازی در اختیار زنان قرار گیرد تا اصلا شاید آنان عطای کار را به لقایش بخشند و بیخیال فوتبال دیدن در ورزشگاه شوند و نان و پنیر همسر، فرزند و برادرانشان را در کولهای بگذارند وآنان را روانهی ورزشگاه کنند و خود پای تلویزیون بنشینند وبازی را ببینند وشب هنگام وقتی آنان صحنههای بازی را که در ورزشگاه دیدهاند در منزل به تصویر میکشند دختر و مادر علاقهمند به فوتبال از خود میپرسند که یعنی ما هم همان بازی را دیدهایم؟
و کسی در پاسخ به آنان از لذت دیدن بازی در ورزشگاه میگوید که شاید کم اهمیتترین صحنهی یک دیدار را تبدیل به پرهیجانترین صحنهها میکند.
■
حدود هفت هفته به آغاز بازیهای جام جهانی فوتبال در آلمان باقی مانده است و این بار دیگر امکان تجربهای بزرگ را در مقابل تصمیم گیران ایرانی قرار خواهد داد وقتی در بزرگترین فستیوال ورزشی جهان که حتا بازیهای المپیک را نیز تحت تاثیر قرار میدهد انسانها فارغ از جنسیت و رنگ و نژاد کنار یکدیگر فوتبال میبینند و هیچ اتفاق نگران کنندهای نیز روی نمیدهد در سه ورزشگاه و سه بازی که تیم ملی کشور مان یک طرف ماجراست حداقل نیمی از تماشاگران ایرانی را زنان تشکیل میدهند و...
این قصه هنوز برای زنان ایرانی تمام نشده و با دنبالههایی چون فعلا فقط حضور زنان متاهل همراه خانواده در ورزشگاهها امکانپذیر است ادامه دارد و شاید این باعث ترک برداشتن آن در قطوری شود که با فونتی بزرگ بر روی آن نوشته شده است، ورود بانوان ممنوع!
قصه این بار اما از آن رو جالب مینماید که پیشنهاد کنندهی شکستن سد چند ساله عدم حضور زنان در ورزشگاهها نه یک مقام اصلاح طلب که یک رییس جمهور اصولگرا بوده است. اصولگرایی همواره به این ترتیب تعبیر میشود که مخالف حضور اجتماعی زنان است و این تفکر بیشتر ترجیح میدهد که زنان ایرانی به وظایف خانه داری بپردازند و عرصهی اجتماعی را به طور کامل به مردان واگذار نمایند. اما نهمین رییس جمهور ایران که اصولگراترینشان نیز است ایدهای تازه را مطرح کرده است و برای عملی شدن آن نیز پیشنهاداتی ارایه کرده است هر چند که این پیشنهادش اعتراضاتی را در پی داشته باشد.
بازتابهای دستور رییس جمهور مبنی بر حضور زنان در ورزشگاههای فوتبال هنوز در کشور ادامه دارد، مخالفان از دلایل مخالفت خود که در برگیرندهی مواضع شرعی و عرفی است میگویند و موافقان نیز عقیدهای دیگر دارند. هر چند راه بازیکن بین رعایت این اصول وفعالیتهای اجتماعی و رفتار اجتماعی وجود دارد اما کاملا این امکان وجود دارد که بدون حریم شکنی و ایجاد دردسر و خدشه وارد کردن بر بایدهای پررنگ یک جامعه سنتی نوعی از رفتار تازه را پیشه کرد یا حداقل امکان امتحان آن را فراهم کرد رفتاری که اصلا هدفش سخره گرفتن اعتقادات و بایدهای یک جامعهی مذهبی نیست بلکه پاسخ به یک نیاز طبیعی از نسلی تازه است.
و باز هم اصلا مساله فوتبال و حضور در ورزشگاه برای زنان مطرح نیست موضوع اصلی یک تصمیم است. و البته تصمیمات گوناگون که نیمی از جمعیت یک کشور در آن نقش پررنگ ندارند و اگر داشتند یقینا هر کدام از بحثها به ترتیب اولویت واهمیت مطرح میشد وشاید تدابیری اندیشیده میشد که موضوعی مانند حضور زنان در ورزشگاهها با حساسیت کمتری پیگیری شود.
■
طی روزهای آینده نگاه زنان بر در بزرگ ورزشگاههاست جایی که با اندازهای بزرگ بر رویش نوشته است: ورود زنان ممنوع و زنان امیدوارند که در کنار این در بزرگ وآن ورود ممنوع فلشی کوچک مسیری را نشان دهد: به طرف جایگاه بانوان!!